جدول جو
جدول جو

معنی گاه به گاه - جستجوی لغت در جدول جو

گاه به گاه
گاه گاه، بعضی اوقات، گاه از گاه
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
فرهنگ فارسی عمید
گاه به گاه
((بِ))
وقت به وقت، بعضی اوقات
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
فرهنگ فارسی معین
گاه به گاه
أحيّانا
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به عربی
گاه به گاه
Occasional, Occasionally, Sporadic
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گاه به گاه
occasionnel, occasionnellement, sporadique
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گاه به گاه
випадковий , іноді , спорадичний
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گاه به گاه
ocasional, ocasionalmente, esporádico
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گاه به گاه
gelegentlich, sporadisch
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به آلمانی
گاه به گاه
okazjonalny, okazjonalnie, sporadyczny
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به لهستانی
گاه به گاه
случайный , иногда , спорадический
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به روسی
گاه به گاه
মাঝে মাঝে , মাঝে মাঝে , বিরল
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به بنگالی
گاه به گاه
گاہ بہ گاہ , کبھی کبھار , متفرق
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به اردو
گاه به گاه
ocasional, ocasionalmente, esporádico
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گاه به گاه
บางครั้ง , บางครั้ง , เป็นครั้งคราว
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به تایلندی
گاه به گاه
mara kwa mara, mtafaruku
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گاه به گاه
ara sıra, seyrek
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گاه به گاه
偶尔的 , 偶尔
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به چینی
گاه به گاه
מזדמן , לפעמים , מִפְרָעִי
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به عبری
گاه به گاه
가끔의 , 가끔 , 드문
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به کره ای
گاه به گاه
sesekali, sporadis
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گاه به گاه
अवसरिक , कभी-कभी , दुर्लभ
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به هندی
گاه به گاه
af en toe, sporadisch
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به هلندی
گاه به گاه
occasionale, occasionalmente, sporadico
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گاه به گاه
時々の , 時々 , 時折の
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاه از گاه
تصویر گاه از گاه
گاه گاه، بعضی اوقات، گاه به گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماه به ماه
تصویر ماه به ماه
ماهیانه، ماهانه، هر ماه، از این ماه به آن ماه
فرهنگ فارسی عمید
مؤلف آنندراج گوید: گاه بگاه و گاه بیگاه، وقت بیوقت ... و قیل بگاه وقت صباح و بیگاه وقت شام و هر دو ببای فارسی، و این محل تأمل است، (آنندراج) (بهارعجم)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گاه و بیگاه. ندرهً. بعض اوقات: مردی که وی را حسن محدث گفتندی نزدیک امیرمسعود فرستاده بود. (منوچهربن قابوس) تا هم خدمت محدثی کردی و هم گاه ازگاه نامه و پیغام آوردی و میبردی. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
از این ماه به آن ماه. (ناظم الاطباء). هر ماه. همه ماهه. ازاین ماه تا ماه دیگر، ماه بسیار. (ناظم الاطباء) ، مدت مدید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
وقت بیوقت:
خارخار دل نازک شده از گوشۀ چشم
مژه برهم زدن گاه بگاهی که تراست.
شانی (از آنندراج و مجموعۀ مترادفات ص 295)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاه بگاه
تصویر گاه بگاه
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه بیگاه
تصویر گاه بیگاه
وقت و بی وقت
فرهنگ لغت هوشیار
گاه و بیگاه بعض اوقات: مردی که ویرا حسن محدث گفتندی نزدیک امیر مسعود فرستاده بود (منوچهربن قابوس) تا هم خدمت محدثی کردی و هم گاه از گاه نامه و پیغام آوردی و میبردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله به گله
تصویر گله به گله
((گُ لِ. بِ. گُ لِ))
جابه جا، همه جا
فرهنگ فارسی معین
گاهی اوقات
فرهنگ گویش مازندرانی